چشم انداز

تحولات همه جانبه ای که پس از دورۀ رنسانس در جهان غرب روی داد سرآغاز نگاهی متفاوت از نگاه سنتی به جهان و پدیده های موجود در آن، از جمله علم شد. این انقلاب علمی، علوم تجربی و در نوک پیکان آن فیزیک را ساز و کار بسیار موفقی جلوه می داد که به نظر می رسید از شیوه ‌های قدیمی‌تر شناخت جهان که متکی بر عناصر متافیزیکی بودند، متمایز و برتر است. در این راستا فیزیک نیوتونی یک الگوی موفق علمی به شمار می آمد که نه تنها دانشمندان حوزه هایی چون اقتصاد، جامعه شناسی و روانشناسی سعی داشتند با تکیه بر  ساختار آن، حوزۀ خود را شاخه ای از علم جلوه دهند ، بلکه کانت نیز بعنوان یکی از تاثیر گذار ترین فلاسفۀ عصر جدید سعی داشت فلسفۀ انتقادی خود را با تکیه بر ساختار فیزیک نیوتنی بنا کند. اما پیشرفت علم و انباشته شدن سوالات بی جواب بنیادی در هر یک از حوزه های علم از یک سو و نمودار شدن محدودیتهای فیزیک کلاسیک در مقابل فیزیک کوانتومی در اوائل قرن بیستم از سوی دیگر، این سوال را مطرح کرد که این "علم" و "روش علمی" که در صدر معارف بشری قرار گرفته چیست؟ سوالی که پرداختن به آن در معتبر ترین دانشگاه هاو مراکز پژوهشی غرب منجر به پایه گذاری حوزه فلسفۀ علم در سنت فلسفۀ تحلیلی شد. حوزه ای که مأموریت اصلی آن پرداختن به مبادی، روشها و الزامات پدیدۀ "علم" است.

در حوزۀ تجزیه و تحلیل مبادی علم با چنین سوالاتی مواجه هستیم: وجه تمایز علم از غیر علم چیست؟ پایه های یک نظریۀ علمی بعنوان یک ساختار بر چه استوار است؟ بر تجربه یا بر استدلال عقلی یا بر ترکیبی از این دو یا بر چه چیز دیگری؟ نقش متافیزیک در علم چیست؟ بعنوان مثال پوزیتیویستهای منطقی که انتقادهای زیادی به آنها وارد شده، با تکیه بر نظریۀ معنا داری معتقد بودند که متافیزیک بی معنا بوده و باید از ساحت علم کنار گذاشته شود.

در حوزۀ روش شناسی علم نیز چنین پرسشهایی مطرح است: علم در شناخت جهان از چه روش یا روشهایی استفاده می کند؟ آیا فلسفۀ علم قادر است روشی را پیش پای دانشمندان قرار دهد تا بهتر و سریع تر نظریه پردازی کنند یا وظیفه اش چیز دیگری است؟ اعتبار روشهای علمی تا چه اندازه است؟ تبیین علمی چیست و چه الزاماتی دارد؟ قیاس و استقرا چه کاربردها و چه محدودیتهایی دارند؟ استقرا گرایی و ابطال گرایی در تایید یک نظریۀ علمی چگونه روشهایی هستنند؟ به لحاظ روش شناختی و بعنوان یک معضل منطقه ای، چرا دانشمندان کشور ما در رشته های علوم پایه و علوم مهندسی دارای مقالاتی در معتبر ترین مجلات علمی جهان هستند اما در حوزه فلسفه و فلسفه علم به رغم فیلسوفان نام آوری چون فارابی، ابن سینا، ملا صدرا و دیگر بزرگان، تقریبا نامی از دانشمندان ما نیست؟

و نهایتاً در حوزه الزامات علم نیز پرسشهایی متنوعی مطرح است از جمله: هدف علم چیست؟ آیا علم و نظریات علمی رو به پیشرفت دارند یا آنگونه که توماس کوهن معتقد است علم یک پدیدۀ جهت دار نیست. نسبی گرایی در علم به چه معنا است و چه پیامد هایی دارد؟ نقش اخلاق در علم چیست؟ آیا علم مسقل از اخلاق، به تنهایی قادر به قرار دادن انسان در مسیر نیل به کمال هست یا نیست؟  بعنوان مثال دستکاری ژنتیکی در ژنهای انسانی تا کجا مجاز است و این مرز مجاز/غیر مجاز را چه مرجعی و به چه دلیلی تعیین می کند؟ تکنولوژی منبعث از علم خنثی است یا خیر؟ آیا تکنولوژی انسان را هدایت می کند یا بالعکس؟ و بعنوان یک معضل برای کشوری چون کشور ما که از سویی عمدتاً وارد کننده تکنولوژی هستیم و از سوی دیگر دارای بافت فرهنگی و سیاسی دینی و غیر سکولار هستیم، واردات تکنولوژی چه الزاماتی دارد؟